در عرصهی رشد سریع کسب و کارها و برندهای گوناگون، مشتریان هستند که برای بقا و یا فنای برندها تصمیم میگیرند. امروزه رقابت واقعی از شرکتهای دیگر ایجاد نمیشود بلکه، از ازدحام عجیب بازار شکل میگیرد، جنگیدن در ازدحام بازار، با ایجاد ازدحام بیشتر، مانند خاموش کردن آتش با بنزین است. تنها راه نجات برندتان در این ازدحام بازار این است که برندتان را متمایز کنید.
اجازه دهید تعریفی از برند داشته باشم؛
برند، درک مشتری از یک محصول، خدمت، یا شرکت است و چیزی نیست که شما میگویید بلکه، چیزی است که مشتریان میگویند.
پس محصولات تکراری، مشتریان را به سمت جستوجو برای چیزی جدید سوق میدهد؛ هر چیزی که به آنها کمک کند که یرندها را در این ازدحام جدا کنند و آنها را انتخاب نمایند.
و ذهن بشر با شلوغی و ازدحام به بهترین روشی که می تواند، مقابله میکند؛ بدین طریق که بیشتر شلوغیها را مسدود میکند. اطلاعاتی را که مفیدتر و مورد پسندتر هستند، انتخاب میکند و در جعبههای ذهن نگه میدارد. برای اولین بار در تاریخ، سدهای رقابتی از سوی مشتریان کنترل میشوند نه شرکتها و جعبههایی که مشتریان در ذهن خود میسازند، موانع برند است.
هدف از ایجاد برند ساده است: خوشنودی مشتریان بدین منظور که افراد بیشتر، چیزهای بیشتری را برای سالیان بیشتر با قیمت بالاتر بخرند. امروزه مشتریان دوست ندارند که در معرض فروش قرار گیرند. آنها دوست دارند که خود بخرند و تمایل دارند که در قبیلهی خود خرید کنند. در بازار با عرضههای تکراری و تقلیدی، مردم بر اساس هویت قبیلهای انتخاب میکنند. اگر این محصول را بخرم، از من چه تصویری می سازد»
در نتیجه نابودی تبلیغات سنتی دو دلیل دارد: ۱٫ مردم، رابطهی یک طرفه را دوست ندارند. ۲٫ مردم، به مبلغان اعتماد ندارند.
آنچه مردم امروزه میخواهند، برندهای قابل اعتماد است و آن چه نمیخواهند بی اعتمادی، ادعاهای توخالی، و ازدحام بیشتر است. در دنیای پر ازدحام امروز، آنچه نیاز دارید «تمایز» است.
تمایز بنیادی لازم است تا شمارا از سایر رقبا متمایز کند.
تمایز خودتان را ایجاد کنید
برای ایجاد تمایز، به دنبال ایدههایی باشید که هم خوب باشند و هم متفاوت
هنرمندان یاد میگیرند که فضای منفی را نیز ببینند. شرکت ها نیز باید مثل هنرمندان فکر کنند و به دنبال فضای جدید در بازار باشند؛ زیرا فضای جدید یا فضای خالی و سفید، راز یافتن یک وجه تمایز است.
زمانی که در جست وجوی نیازهای بازار هستید، به فکر محصولات ساخته نشده و یا قبیلههای (اقشار) نفوذ نشده نباشید. به دنبال کاری باشید که مردم سعی در انجام آن دارنده سپس به آنها کمک کنید.
شما باید اول مشخص کنید که در چه تجارتی هستید و دلیل اصلی بودن شما چیست؟ دلیل اصلی بودن، دلیل اساسی وجود شرکت شما است؛ چیزی فراتر از کسب درآمد.
وظیفهی رهبر، شکل دادن و تدوین چشم انداز است. او باید چشم انداز را ملموس، به یاد ماندنی، و الهام بخش کند. چشم انداز صحیح، بیشتر به تعهد و اعتماد منجر میشود تا اجبار و احتیاط.
بدون چشم انداز روشن، کارمندان به سمت هدفهای حاشیهای متمایل میشوند، درست مانند پناهندگانی که در سلولهای منفرد مشغول به کارند به جای مشارکت و همکاری و رسیدن سریع تر به هدف، آنها را از هدف دور می کنیم.
قانون قدرت، رهبری برند را کنترل می کند که از فرمول سادهی زیر تشکیل شده است: .
اولین در بازار + محبوبیت = رهبری
زمانی که تمرکز و تمایز با یک مسیر تقویت میشوند، نتیجه، برندی میشود که مشتریان برای عشق یا پول آن را نمیخرند و این تفاوت بین پدال زدن و راندن تختهی اسکی روی موج است.
در حالی که همه به دنبال نوآوری، پاسخ گویی، و مشتری مداری هستند تا تحسین برانگیز و تعریفی باشند، تمایز داشتن، مستلزم منحصر به فرد بودن است، نه آنچه که ما را ستودنی و تعریفی کند.
نظریه پردازان شبکه معتقدند که برندها بر اساس قانون قدرت پیش میروند قانونی که توضیح می دهد چرا موفقیت، موفقیت جذب میکند یا پول، بها میآورد.
در دنیای قانون قدرت، سطوح سهم بازار با مشتریان کنترل میشود. آنها هستند که موفقیت رقبا را به ترتیب تعیین می کنند.
بیانیه ی زیر می تواند چارچوبی برای تمایز شما باشد نام تجاری ما تنها ………………. است که ……………………………….
با تصمیم در مورد هر تجارت جدیدی، با این بیانیه شما می توانید ببینید که به شما کمک میکند یا صدمه می زند، شما را متمرکز میکند یا غیر متمرکز، معنای نام تجاری شما را شفافتر میسازد یا تیره میکند. و یکی از قویترین اصول در ایجاد برند، هم ترازی متمرکز است. نتیجه ی هم ترازی، پیوستگی است و عکس آن، هدر رفتن منابع است.
اگر اضافه کردن یک عنصر به نام تجاریتان فقط به این دلیل است که در مقابل یک رقیب قویتر باشید، مجددا فکر کنید. ممکن است انرژیتان را هدر دهید و باعث سردرگمی مشتریانتان شوید.
یک برند قسمتی از یک چرخهی حیات است که هر کسی در آن چیزی میدهد و یا چیزی می گیرد.
به جای راضی کردن همه و به ریسک راضی نکردن هیچ کس، قدم درست بردارید و سپس بجنگید. فقط مطمئن باشید که بزرگترین و موفقترین رقیب را هدف قرار دادهاید.
این یک واقعیت دو پهلو در بازاریابی است که به با ارزش ترین دارائی یک برند که نام آن است، کمترین توجه میشود. یک نام ضعیف میتواند فرایند برندسازی را کند کند، همان طوری که یک نام خوب میتواند این فرایند را سرعت بخشد.
یک نام باید از رقبا متفاوت باشد، مختصر باشد (متشکل از ۴ بخش یا کمتره مناسب اما نه خیلی توصیفی باشد که معمولی به نظر آید، راحت تلفظ شود، با رضایت تلفظ شود، برای مانور برند مناسب باشد، و از نظر حقوقی قابل دفاع باشد.
و تمام ارتباطات برند باید از یک «خط مشی» جایگاه سازی درونی برند سرچشمه گیرد. یک خط مشی واقعی، خط مشی است که به درستی میتوانید در مورد برند خود بگویید. باید چیزی باشد که رقبای شما ادعا نکرده باشند یا نتوانند ادعا کنند. چیزی باشد که برای مشتریان شما ارزشمند و معتبر باشد. خط نمیتواند کم شود، مرجوع شود، و یا از بین برود.
کلید ایجاد خط مشی، تمرکز بر روی یک پیشنهاد خاص و منحصر به فرد است. اگر در شعارتان از ویرگول یا واو استفاده می کنید، باید تمرکز بیشتری کنید.
بودجهی بازاریابی بر مبنای تمایز برند بیشتر از آنچه واقعا هست به نظر میآید. موضوع این است در جایی که میتوانید برنده شوید، رقابت کنید.
بهترین استراتژیها را فراموش کنید. بهترین استراتژیها معمولا رایجترین آنهاست و رایجترین استراتژیها هرگز یک تمایز خلق نمیکند. مهم نیست که چه تعداد از آنها را تاکنون به کار بردهاید.
یک استراتژی، بدون اجرای خوب فقط یک طرح و نیت است. استراتژی با اجرای خوب، جادهی جهنم را هموار میسازد.
مشتریان، برند شما را در شرایط خاص تجربه میکنند، بنابراین، آن شرایط را انتخاب کنید و در آن چه در آن زمان اتفاق میافتد، نفوذ کنید تا به هدف برسید.
وفاداری مشتریان یک برنامه نیست. شرکتها ابتدا باید به مشتریان وفادار باشند و تنها زمانی این وفاداری دوطرفه خواهد بود که مشتریان، این وفاداری را از شرکت، احساس کنند.
اگر برند، تداعیات خوب و مثبت برای مشتریان داشته باشد، ممکن است شرکت بتواند قفل توسعهی برند را باز کند؛ اما تنها اگر توسعههای جدید، معنی برند اصلی را تقویت کند و آن را ارزشمندتر سازد.
در جایی که هم افزایی ارزشمند در مجموعهی برندها پیش می آید، ۴ خطر آنها را تهدید میکند که نام های تجاری با آن روبه رو نمیشوند: سرایت، گیجی، تضاد، و پیچیدگی
• سرایت: در قسمت تاریک همافزایی است. اگر یک برند مشکلی داشته باشد، به سایر قسمتهای مجموعه نیز سرایت می کند.
• گیجی: زمانی پیش میآید که شرکتها فراتر از مرزی که مشتریان کشیدهاند پیش میروند. مشتریان، انتخاب میخواهند؛ اما آنها آن را از میان برندها می خواهند نه از درون خود برند
• تضاد: زمانی که شرکت سعی در توسعهی برند در سطح جهانی دارد ممکن است مشتریان در یک فرهنگ نسبت به مشتریان در فرهنگ دیگر، دیدگاه متفاوتی به یک محصول یا شرکت داشته باشند.
• پیچیدگی: با رشد مجموعه، برند خطرناک میشود. آنچه که فرایند ایجاد برند را ساده می سازد، به آسانی پیچیده میشود.
کلید ساختن مجموعهی قوی برند، کاستن است؛ عقب نشینی و از بین بردن برندها یا زیر مجموعههایی که تمایز شما را حمایت نمی کند.